جدول جو
جدول جو

معنی موج انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

موج انداختن
صنع موجاتٍ
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
موج انداختن
Wave
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
موج انداختن
faire un signe de la main
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
موج انداختن
โบกมือ
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به تایلندی
موج انداختن
ہاتھ ہلانا
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به اردو
موج انداختن
לנופף
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به عبری
موج انداختن
kutikisa mkono
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
موج انداختن
fare un cenno
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
موج انداختن
machać ręką
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به لهستانی
موج انداختن
махать
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به روسی
موج انداختن
махати
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
موج انداختن
zwaaien
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به هلندی
موج انداختن
winken
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
موج انداختن
hacer una señal con la mano
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
موج انداختن
हाथ हिलाना
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به هندی
موج انداختن
acenar
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
موج انداختن
হাত নাড়ানো
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به بنگالی
موج انداختن
melambaikan tangan
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
موج انداختن
el sallamak
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
موج انداختن
손을 흔들다
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به کره ای
موج انداختن
挥手
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
موج انداختن
手を振る
تصویری از موج انداختن
تصویر موج انداختن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توپ انداختن
تصویر توپ انداختن
شلیک کردن توپ، (قمار) توپ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
گود افتادن سیاه شدن بر گردیدن سرخ یا سیاه شدن اطراف زخم و قرحه یا پیرامون چشم از لاغری یا بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گود انداختن
تصویر گود انداختن
گود کردن محلی، گود کردن چنانکه بیماری چشم کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
بیاد آوردن بچه را از چیزی که فراموش کرده بود و وقتی که بیاد آن افتد آنرا طلب کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
Discard
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
Net
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
выбрасывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
wegwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
ловити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دور انداختن
تصویر دور انداختن
викидати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تور انداختن
تصویر تور انداختن
łapać
دیکشنری فارسی به لهستانی